روزهای قدیم،حتی میترسیدم که به برداشتنِ یک هندوانه با دو دستم فکر کنم!
ترس از اینکه همان یک هندوانه‌ی در دسترس را بلند کنم و همان هندوانه با ضعف و دست و پاچلفتی‌‌بازی‌هایم،لیز بخورد و جلوی چشمانم و در یک لحظه، روی زمین متلاشی شود!
اما در روزهای جدید این ترس تقریباً از بین رفت.
واقعیتش،روزهای جدید هیچوقت نیامدند و من همان روزهای دود گرفته‌ی قدیم، دست بکار شدم و سعی کردم آجرهایش را بیشتر به سلیقه‌ی خودم،آرام و با دقتِ نسبی روی همدیگر بچینم.
دیگر زیاد درست یا غلطش را مطمئن نیستم اما روزهای جدید با دو دستم،چهار پنج‌تا هندوانه را برداشتم و سخت بود و سخت هست!
اما با وجودِ سختی‌هایش تصمیم گرفتم ادامه بدهم.گفتم اصلاً بگذار خون از دماغ‌ت پایین بچکد! چون علایقت پشتش خوابیده‌اند،مهم نیست! نترس و با دقت و سماجت ادامه بده و کنارِ عاقلانه فکر کردن‌هایت،ثبات داشته باش.
جمله‌ی «تو امروز بیشتر از هر چیزِ دیگری به ثبات نیاز داری» ،همیشه یکی از مهمترین چیز‌هایی بود که باعث شد تا همین الآن آن هندوانه‌ها را باهم نگهدارم و پایین نگذارم.
حتی روزهایی بود که نق‌نق کردم اما باز هم به فکرِ کم کردن‌شان نبودم. قرار گذاشتم که روزهای بعدتر،وقتی قوی‌تر شدم،چندتای دیگر از آن هندوانه‌های شیرین و آبدار هم بهشان اضافه کنم.
حالا میبینم که ترسِ از دست افتادنِ همان یک هندوانه هم از سرم افتاده و کاش همان یک هندوانه را همان قدیم‌ها برمیداشتم و به درک که سنگینی‌اش به بندبندِ انگشت‌هایم رخنه میکرد و عاجز میشدم و هندوانه از دست‌هایم پرت میشد پایین و ترک‌های شدیدی برمیداشت و هسته‌های سفید و سیاهش کفِ زمین پخش میشدند!
و من آن وقت،بی‌شک باید کفِ زمینِ خاکیِ روزگار،بی‌اعتنا می‌نشستم و با همان دست‌های نمیدانم کثیف یا تمیز،قاچ‌های هندوانه‌ را برمیداشتم و هندوانه‌ را با آرامش میخوردم و دست آخر آن همه دل‌نگرانیِ بی‌مورد را میریختم کفِ زباله‌دانی نه مثل بعضی‌ها کفِ جویِ آب!
#غزالیـــات


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

دانلود اهتگ های جدید بورس و سود آن سلامتی و تندرستی حسینیه علی ابن موسی الرضا(ع) مشهدالکوبه الاچيق ب کرسف karasfi.ir گنج یاب . ردیاب طلا . طلایاب ( L R L ) Serotonin فروشگاه محصولات